۷۸۶
عقل با تمام شكوه ، عظمت و جايگاه برجستهاى كه در حيات انسان دارد، موهبتى است از جانب خداوند و حقيقتى ستبا دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق.
چهره اقبال عقل، در سعى و تلاش انسان براى اتصال به حق، و ايمان به غيب تجلى كرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابديت تحقق مىبخشد.
اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زيان (خسر) ترسيم شده و با اغواى شيطان استمرار يافته است. اين عقل ادبار كه - جايگاه نفوذ شيطان است، با زمان گره خورده و تاريخ بشرى را رقم زده - اكنون پس از پشتسرنهادن فراز و نشيبهاى بسيار، در آستانه پايان خود قرار دارد و چون عقل به پايان رسد، زمان فانى به پايان مىرسد و آخرالزمان يعنى آخرالعقل.
تعارض درونى عقل ادبار امروزه پس از عبور از پيچ و خم قرنها، كسب تجارب فراوان، پس از پشتسر نهادن تحولات دوران پرماجراى خلق و وضع كه اوج شكوفايى و اقتدار او بوده است، و بعد از پيمودن تمام راههايى كه محتمل بود بتواند استقلال و سيطره فراگير و دائمى او را تامين كند و براى انسان معرض از حق، مدينه فاضله و بهشت زمينى بسازد; بيش از هميشه آشكارا و برملا شده است.
نشان هويدايى اين تعارض، نوانديشى و نوآورى پرشتاب عقل است. چارهانديشى بىوقفه عقل واقع در بحران، حكايت از سرگشتگى و اضطراب درونى او مىكند. اين بحران سخن از پايان عقلانيت و سقوط نهايى او دارد. به اين نكته بايد توجه كرد كه تحولات و تطورات عقل با نوآوريهاى او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران كلى خود - دوران كشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفى را تجربه كرده و منازل بسيارى را پشت سر نهاده است.
تطور عقل يعنى خروج اضطرارى او از يك منزل - بر اثر رسيدن به بنبست - و ورودش به منزلى ديگر ونوآوريهاى او يعنى تلاش براى مستوركردن بحران درونى يك منزل. امروز عقل قرن بيستم پس از عبور از آخرين دوره تحول دورانوضع و جعل، در ميانه بحرانى همهجانبه و فراگير گرفتار آمده است. نوانديشى و نوآورى مدام و لحظه به لحظه او نه حكايت ازشادابى و خرمى كه نشان از ويرانى و آشفتگى دارد. او بايد مدام پاسخگوى پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاينده باشد و از اين رو همواره بايد امر جديدى ارائه كند و براى اين تجدد دائم، به كشفيات علمى و اطلاعات تجربى تازه نيازمند است و همين علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتيجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابى بمراتب بيشتر و افزونتر از روزها و سالهاى قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتى تبآلوده وشتابى سرسام آور افتاده و بى مقصد و كور بر گرد خود مى چرخد و با سرعت تمام به پايان خود نزديك مىشود.
پايان زمان يعنى به نهايت رسيدن تمام راههاى مولود علم و ادراك بشرى; و آخرالزمان يعنى آخرالعقل. آنجا كه عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براى معمارى بناى استقلال انسان و انفكاك او از حق - به بنبست مىرسد، زمان فانى نيز بىوجه مىشود و ضرورت وجودى خود را از دست مىدهد. همپا و همراه عقل، زمان نيز خسته و فرسوده مىگردد. با اين عقل فرسوده و از نفسافتاده، و درون اين زمان ناتوان و هويت از كف داده، چهره خسران آدمى بيشتر و بيشتر هويدا مىشود. در چنين وضعيتى است كه ماهيت فسادانگيز و فسقافروز ادبار به حق، عيان و حقيقت عقل و زمان برملا خواهد شد.
ادامه مطلب را مشاهده فرمایید.